روزنامه

ماییم و موج سودا

روزنامه

ماییم و موج سودا

بهاران

پار ت۱:
نمیتونم پیداش کنم.این چیزی که الان در من جریان داره.نه غمه نه خوشحالی‌،نه خوبه نه بد،هم می‌تونه و هم نمیتونه،هم می‌خواد و هم نمیخواد.چیه این آدمِ ناچیز بزرگ.به همه چیز عادت می‌کنیم.به خونمون،به ماشینمون،به بچمون،به پدرو مادرمون،به شغلمون و به یک نگاه ساده گاهی وقتا...
پار ت۲:
ایرانیه.۲ یا ۳ ساله که بوده مجبور شدن با خانوادش از ایران بیان بیرون.باباش از اون سیاسیای قدیمی‌ بوده.نمیدونم توی چه گروه یا خط فکری بوده اما هرچی‌ بوده مطمئنم که شرایطش خیلی‌ سخت شده که مجبور بوده با ۲تا بچهٔ کوچیک از این راهی‌ که من میفهمم چه جهنمی و خودشو برسونه سوئد و تازه اونجا از صفر شروع کنه به ساختن یه چیزی جدید و این اسون نبوده حتما.بهارانو میگم.میگه چند ساله اول خیلی‌ مشکل بوده تا تونستن خودشونو با شرایط جدید وقف بدن اما حالا خیلی‌ راضین.اون روزایی که تقریبا مطمئن شده بودم که باید بیام و داشتم رایزنی می‌کردم واسه پیدا کردن یه پلایی که بهم اطلاعات بدن که چه‌جوری و ... باهاش آشنا شدم.پویا بهاران و بهم معرفی‌ کرد.رفتم تو فیس بوک پویا و ادش کردم و براش پیغام گذشت.تقریبا خیلی‌ خیلی‌ زود جوابمونو داد و هرچی‌ که می‌دونست و فکر میکرد خوبه برامون نوشت.بعدش هرشب با هم در ارتباط بودیم و هرچیزی که واسم سوال بود ازش می‌پرسیدم و بهاران هم همیشه همون روز جواب میداد.وقتی‌ که راه افتادیم هم خیلی‌ زیاد بهمون لطف داشت و همیشه سعی‌ میکرد از شرایط ما اطلاع داشته باشه.حالا هم که شرایطمون نرمالتر شده با هم در ارتباطیم و می‌دونم که می‌تونیم دوستای خوبی‌ باشیم.
پار ت۳:
صبح بچه‌ها بردیم گردش.اعظم رفت آرایشگاه و من و سیلویا باهاشون رفتیم.یه کم تو شهر چرخندیمشون و خرید کردن و بد رفتیم بیرون شهر کنار دریا.خوب بود.فکر می‌کنم براشون وقت خوبی‌ بود.
پار ت۴:
ظهر برگشتیم خونه.با اعظم و سیلویا.ناهار استیک خردیم با سیبزمینی و ساعت ۶ لربی آمد دنبالمون و آمدیم خونهٔ پینو.بعد از ۱ ساعت رفتیم یه بار نزدیک خونهٔ پینو.به افتخار رفتن سیلویا.ساعت ۱۱ بلیط داشت.پینو رفت.ما رفتیم خونهٔ اردوینو .پسر پینو.
پار ت۵؛
تا حالا سعی‌ می‌کردم تو ارتباطم با اردوینو یه کم محتاط تر باشم.ولی‌ امشب احساس کردم خیلی‌ از روحیاتش مثل پینو است.اسم زنش مانو الا است.وکیل.تا ساعت ۱۰ موندیم.کمی‌ چیز خردیم و شام .
اردوینو ما رو رسوند خونه.قراره سیلویرو ببرن فرودگاه

نظرات 1 + ارسال نظر
طاهر شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:47 ق.ظ

سلام

جالبه، من یک دانشجوی مهندسی برق هستم ، داشتم دنبال یکسر اطلاعات فارسی در رابطه با آردوینو میگشتم،آردوینو یک پلتفرم قابل برنامه ریزی برای پروژه های الکترونیکیه، یک تکنولوژی جدید... هنوز دو دل بودم که از این بُردها استفاده کنم یا نه، و تو سرچم تو گوگل به ارتباط محتاط شما با آردوینو برخورد کردم، گفتم ای ولا یکی پیدا شد که ازش یک راهنمایی بگیرم...
و خودتون حدس بزنید واکنش منو بعد از خوندن پستتتون...

قصد دارم بقیه پستهاتون رو هم بخونم...

خوش باشی...

salam doste aziz.mamnoonam az tavajohet.khoshhalam ke be har hal va be har bahanei gozaret inja oftad o ina ro mikhoni.to ham shad bashi

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد