روزنامه

ماییم و موج سودا

روزنامه

ماییم و موج سودا

23

پلیسها آمدند. کابوسی که چندیدن و چند روز در ترکیه همراهمان بود داشت به واقعیت میرسید. با تمام آن چیزهایی که از عواقب دستگیر شدن توسط پلیس ترکیه شنیده بودم و دیپورت شدن شنیده بودم  یک لحظه فکر به اینکه چه عاقبتی در انتظارمان خواهد بود اندامم را به لرزه در آورد. در قسمتهای گذشته در خصوص شرایط و عواقب و راههایی که پلیس ترکیه پناهجویان و مسافران بدون مدارک را دیپورت میکرد صحبت کردم. ( که البته این مورد هر روزه و هر روزه به شکل پیوسته در ترکیه به دلیل ورود بسیار زیاد مسافران و کسانی که قصد مهاجرت به هر نقطه از اروپا و یا حتی امریکا و کانادا را دارند اتفاق می افتد . به واقع میتوان گفت ترکیه تنها دروازه ی ورود و پرش این مسافرین میباشد , به این معنا که مسافران پس از ورود قانونی یا غیر قانونی به ترکیه از همانجا و یا با رفتن به یونان سفر خود را ادامه میدهند و به همین دلیل روزانه تعداد بی شماری افرادی که قصد مهاجرت دارند از مرزهای این کشور قانونی یا غیر قانونی خود را به یکی از شهرهایی از ترکیه که قاچاقچیان انسان بیشتر در آنجا مستقر هستند میرسانند . ) به صورت خلاصه به این شکل بود که پلیس ترکیه بعد از دستگیری فرد یا افراد بدون مدرک برای مدتی آنها را بازداشت و سپس یا به آنها برگه ی ترک حاک میداد یا آنها را دیپورت میکرد. برگیه ی ترک خاک برگه ای بود که به افرادی که مسجل بود که از کشوری با شرایط واقعا وخیم رسیده اند داده میشد و به این معنا بود که شخص مورد نظر تا مدت قید شده در برگه که معمولا 3 ماه بود اجازه اقامت در ترکیه را دارند و بعد از 3 ماه حتما باید خاک ترکیه را ترک کنند. البته این امکان زیاد نبود و اغلب کسانی که به این شکل گیر پلیس ترکیه می افتادند پس از مدتی دیپورت میشدند. به چند روش دیپورت انجام میشد. 1- یا شخص را مستقیم  از طریق هوایی و به هزینه ی خود شخص و با هماهنگی با پلیس کشور مطبوع به همراه یک پلیس به کشورش منتقل میکنند و در آنجا تحویل پلیس کشور میدهند. عموما برای کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان و هند این امر هیچ مشکلی ندارد و فرد بلافاصله بعد از تحویل داده شدن به پلیس کشورش ازاد میشود اما این مساله برای ایرانیان به این سادگی نیست و در بسیاری مواقع شخص باید دلایل و ادله ی مناسبی برای خروج غیر قانونی از کشور ارائه دهد و الا به عناوین مختلف منجمله جاسوس یا محارب به زندان فرستاده میشود. 2- فرد مورد نظر به کشور قبل که در ان حضور داشته است که ایران یا سوریه یا عراق است استرداد میشود و در آنجا پلیس ان کشور بعد از شناسایی ملیت واقعی شخص او را مدتی بازداشت و سپس به کشورش باز پس میفرستد. این فرایند برای مسافران افغانی و پاکستانی و هندی که به ایران برگردانده میشوند بسیار بسیار سخت است. با مسافرانی که در طول مسافرتشان احتمالا یک یا چند بار به ایران برگردانده شده بودند که صحبت میکردم  به اتفاق از شرایط بسیار بد رفتار و نگهداری و دیپورت در ایران صحبت میکردند. البته این مساله در ترکیه انچنان متفاوت نبود. 3- پلیس ترکیه فرد یا افراد مورد نظر را به نقطه ی صفر مرزی ایران و ترکیه میبرند در مرز زمینی ایران و ترکیه رها میکنند و همواره در انجا افرادی هستند که با احتمال بسیار بالا با هماهنگی پلیس ترکیه در انتظار این طعمه های مستاصل و بدون دفاع هستند و بلافاصله انها را به اسارت گرفته و با گرفتن پول از خانواده ی آنها رهایشان میکنند. به نقل از تعدادی از همسفرانی که به شکل کوتاه مدت یا طولانی مدت با آنها همسفر بودم داستان  تعداد قابل توجهی از چنین افرادی را نقل میکردند که در مواردی حتی وقتی گروگان گیران با مقاومت و عدم پرداخت پول از سمت گروگان خود روبرو میشدند اقدام به بریدن گوش یا انگشت و یا عضو دیگری از بدن فرد میکردند و در این شرایط از او عکس میگرفتند و برای خانواده ی او میفرستادند که در این وضعیت احتمالا خانواده به هر قیمت مبلغ در خواست شده را برای آزادی عزیزش میپرداخت . اوایل شنیدن این داستانها برایم بیشتر همراه با نوعی حس اغراق بود اما با گذشت زمان و شنیدن مکرر چنین اتفاقاتی از زبان افراد مختلف و به شکل تا حدودی مشابه کمی من را مطمئن کرد که متاصفانه این اتفاق بسیار از سوی پلیس ترکیه و به طمع سودجویی می افتد که بسیار دهشتناک و نفرت انگیز است .

پلیس هر لحظه نزدیک تر میشد . تعدادشان 15 تا 20 نفر بود و همگی مسلح بودند. با دیدن این صحنه همگی وحشتزده به گوشه ای گریختند. بسیاری همان وسایلی که داشتند را رها کرده و شروع به دویدن کردند اما ظاهرا کار نتیجه داری نبود. ما هم در حاشیه ی دریا و از سمت مخالف نزدیک شدن پلیس با تنها کوله یمان شروع به دویدن کردیم اما کمی که جلو تر رفتیم تعداد زیادی پلیس از روبرویمان ظاهر شدند که دیگر هیچ راه فراری برایمان باقی نمی گذاشت. دیگر چاره ای نبود . ظاهرا باید بار دیگر تسلیم شرایط اجباری و غیر قابل پیش بینی میکردیم. کوله را روی زمین گذاشتم و منتظر رسیدن پلیس شدیم. وقتی به ما رسیدند با اینکه احتمالا مطمئن بودند که فاقد مدارک هستیم از ما مدارک طلب کردند و وقتی با جواب منفی ما روبرو شدند به سمتی اشاره کردند و به راه افتادیم. کم کم و از هر گوشه و کنار تعدادی از مسافران به همراه چند پلیس به صف ما میپوستند و بالاخره دوباره همگی در یک صف همراه شدیم. همگی حراسان و آشفته بودیم. هر کسی چیزی میگفت و دوباره هر کس تجربیات و شنیده هایی که داشت با بقیه در میان می گذاشت . اکثرا که میدانستند ما ایرانی هستیم متفق القول میگفتند که ملیت خود را نگویید و خود را افغانی یا پاکستانی معرفی کنید. البته این کار دشواری های خود را داشت . چون در پاره ای موارد پلیس شخصی از سفارت کشوری که شما ادعای تابعیت آن را داری می آورد و آن شخص با شما مصاحبه میکرد و در مورد زبان و مکان دقیق زندگی و خانواده سوال میکرد و در این صورت به سادگی دروغ شما فاش میشد. بسیار مردد بودم که چه کاری در آن شرایط میتواند درست باشد. اعلام این که ایرانی هستیم بدون شک منجرب به دیپورتمان به ایران و بعد از آن هم علاوه بر تحمل محکومیتهای پیشین به گشایش پرونده ی جدید ی و محکومیت جدید  به دلیل خروج غیر قانونی از کشور میشد و اعلام تابعیت دیگر هم احتمال زیادی داشت که لو برود و مورد غضب پلیس ترکیه قرار بگیریم . بالاخره یکی از میان جمع چیزی گفت که تا آن لحظه از تمام آن چیزهای دیگری که گفته شده بود معقول تر و کم ریسک تر به نظر میرسید. خودم را به آن شخص رساندم تا در مورد چند و چون ماجرا بیشتر از او اطلاعات بگیرم.

نظرات 2 + ارسال نظر
میم یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ب.ظ


شده مثل سریالای نود قسمتی که دست آدمو تو حنا میذارن

سارا دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ب.ظ http://4238350.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد