-
بازم بازجویی
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 08:51
بهترین چیزی که توی اون چند وقت یادمه خوردم حلوا شکری بود.یک روز ظهر حلوا شکری دادن با نون.تحفهی بس گرانبهایی بود.نصفشو خوردم و بقیشو گذشتم واسه شب.بقیه وقتا سوپ بود.چیزی شبیه سوپ.آب و تکههای هویج و یه چیزایی شبیه کلم و سرد.سرد سرد.استخون مرغ هم داشت توش.واقعا فقط استخوان بود.به شرافتم قسم میخورم تمام مدتی که اونجا...
-
اوین4
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 08:41
حالا فهمیده بودم که معنی آزادی اینجا یعنی چی.حالا فهمیده بودم که وقتی میگفتن" جم کن بریم ، آزادی "این یعنی چی.حالا میفهمیدم که وقتی ناگهان توی راهرو صدای ضجه و فریاد میومد ،وقتی صدای خندههای دیوانه وار و فحش میومد معناش اینه که یک نفر داره آزاد میشه.حالا میفهمیدم که آزادی همیشه چیز خوبی...
-
اوین3
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 22:48
دور و برم و یه نگاهی انداختم.میخواستم تمام چیزهای دور و برمو خوب ببینم.ببینم و بشناسم و دوستشون داشته باشم.اینها چیزهایی بودند که تا نمیدونم چند وقت دیگه باید باهاشون زندگی میکردم.باید با هم میساختیم.پتو رو چلوندم توی دستشویی و جم کردمش یک گوشهٔ.زیرپوشمو در آوردم و باهاش کف سلولو خشک کردم تا میشد .شستم و...
-
اوین2
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 11:42
نور کمرنگ سفیدی از مهتابیهای یک درمیان سالمش پخش شده بود تو سالن.یک سکوت مرگ آوری بود اون لحظه.از این همه در یکیش مال من بود و باید اینو باور میکردم.به خودم میگفتم که تو حداقل ۲ ماه اینجایی و نباید بشکنی.فقط صدای ساییده شدن آهن بود با موزاییک قبل از اینکه منو هل بدن تو یکی از این اتاقهای لعنتی.حالا میتونم بفهمم...
-
اوین
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 08:39
پا نویس: (یاد زندان اوین افتادم.خیلی میزدن نامردا.سال ۸۱ یا ۸۲ بود فکر میکنم.نزدیکی ۱۶ آذر و هوا سرد بود.رفته بودیم تهران.اون روزا اوضاع تهران خیلی رو به راه نبود.اکثرا خیابون انقلاب و دانشگاه تهران شلوغ بود.ما رو هم همونجاها گرفتن.اون روز رفته بودیم مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها با مهاجرانی راجع به برگزاری یک...
-
بازجویی1
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 09:23
29/5/2011(1) "از ۱۰ سال قبل تا حالا که شما باهاش مشکل دارین پروندهٔ من کاملا روشنه .شما ادعا میکنین که همه چیرو در مورد من میدونین و یک پرونده به اندازهٔ تمام سالهای عمرم هم جلوتونه.خوب ببینین.در بیارین هرچه مشکل داشتم و دارم.بگین تو اونجا پاتو کج گذاشتی یا اونجا خطا کردی.بگین فلان جا حق کسیرو خوردی یا از...
-
باید بروم که خواب دریا دیدم....
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 09:14
28/5/2011 صبح روز ۲ آذر بود به گمانم .از یک ماه پیش تقریبا مطمئن شده بودم که باید برم.با چند تا از دوستام توی حزب مشهد و تهران که صحبت کرده بودم بهم گفته بودن که این سری دیگه شوخی بردار نیست.ظاهراً این سری شمشیرو از رو بسته بودن و به قول خودشون میخواستن یک بار برای همیشه تکلیفشونو با همه روشن کنن. ۲۱ بهمن بود که ساعت...
-
27/5/2011- باربارا
شنبه 7 خردادماه سال 1390 09:22
صبح زود بیدار شدیم.دیشب با پینو و دوستش یه جایی ساعت ۸/۵ قرار گذشتیم.۱ ساعت راه است تا برسیم اونجا.حاضر که شدیم پینو زنگ زد که میایم دنبالتون.این خوب بود.وقتی رسیدن چند دقیقه نشستیم و یه قهوه خردیم و کمی حرف زدیم.اسمش باربارست.قیفاش کمتر از ۴۰ نشون میده.خیلی خوش برخورد و مودّب بود.پینو قبلان راجعبه ما باهاش حرف...
-
زمستان گذشت و زمستان رسید
شنبه 7 خردادماه سال 1390 09:20
به تیر و به خنجر هدف میشوند هزاران کبوتر تلف میشوند بر این جوخهِٔ کفرِ ایمان ستیز برادر،مسلمان به صف میشوند زمانی که اینجا خدا زنده نیست چه حاصل که جانها به کفّ میشوند زمستان گذشت و زمستان رسید که اینان وبال شرف میشوند نگون بخت و بیچاره این دشنهها که با خون مردم طرف میشوند
-
هدا
شنبه 7 خردادماه سال 1390 09:19
پار ت۱: امروز صبح با هدا و آرش(دخترم و دامادم)تو اوو صحبت کردم.نگران بودن.یه جنس از نگرانی که فکر میکنم همه الان یه جورایی خوب میشناسنش.بهشون گفتم همه جا یه خوبیهایی داره و یه بدیهایی.گفتم منم اینجا یه چیزیی میبینم که اصلا به مذاقم خوش نمیاد.نمیتونم بگم خوبن یا بدن.متفاوتن.ولی یه چیزی که برام جالب بود اینه که اینجا...
-
سوگ نامهء دارا
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 12:32
دارا انار دارد این خط یک کتاب است درس کلاس اول سوال بی جواب است در شکل انار سرخی دادند به دست دارا دارا ولی در آن شکل باور ندارد آن را گفتند که در حقیقت در دست او اناریست پس کو انار دارا دستان او که خالیست خوردند انار دارا بی آنکه خود بداند او را به غم نشاندند تا بی صدا بماند دارا به من انار داد این دومین سوال است...
-
بهاران
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 12:27
پار ت۱: نمیتونم پیداش کنم.این چیزی که الان در من جریان داره.نه غمه نه خوشحالی،نه خوبه نه بد،هم میتونه و هم نمیتونه،هم میخواد و هم نمیخواد.چیه این آدمِ ناچیز بزرگ.به همه چیز عادت میکنیم.به خونمون،به ماشینمون،به بچمون،به پدرو مادرمون،به شغلمون و به یک نگاه ساده گاهی وقتا... پار ت۲: ایرانیه.۲ یا ۳ ساله که بوده مجبور...
-
24/5/2011
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 08:31
پارت۱: الان سات ۲/۵ روز۲۴/۵/۲۰۱۱ است.من بیدارم.چون محمد امشب با دوستش پارتی داشت.محمد یه پسر ۱۸ سالست.از ۱۳ سالگی آماده ایتالیا و پینو سرپرستیشو به عهد گرفته.اهل مصر.پینو میگه توی ۱ ماه زبانو یاد گرفته.الان میره مدرسه آشپزی و تا ۲ ماه دیگه فارغالتحصیل میشه.نشسته بودم و با سیلویا حرف میزدیم که آمد.خیلی پریشون و...
-
... هوای پرنده کرده دلم
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 09:59
جهان می ایستد آسان می شود می خندد شاد شاد وقتی تو نگاهم میکنی نگاهت صدای بهار می دهد و نشسته در صدایت هم همه های مرطوب باران نگاهم کن که هوای پرنده کرده دلم شکوفه های باز قناری و درختان مغرور صدایم کن که در فصلی چنین گمنام خشکی خاکم هنوز... ---------------------------------------- بنویسم که ناخوانده ام هنوز بی جان در...
-
پویا
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 09:56
پارت ۱: چند وقت از حجت و نرگس بیخبرم. نه تو فیسبوک هستن و نه تو اوو. نکنه رفتن کانادا؟؟؟؟ پارت ۲: دیشب خوب بود.خیلی خوب بود.وقتی با پینو رفتیم بیرون متوجه بودم که الکی داره تو خیابون میچرخه. میگفت باید برم بانک (روز تعطیل) ، باید اینو بگیرم، تو کاری نداری؟ چیزی نمیخوای بگیری؟حال داری قدم بزنیم؟ دیدم خیلی معذبه...
-
تولد
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 08:50
22/5/2011 parte1: ۳۲salam ast.farzande khanevadehi mamoli ba sarneveshti mamoli.madaram mehraban bood va pedaram mehrabantar.kami baadtar madaram mord va pedaram ba tamame an chizi ke man anra roohe valaye ensani minamam ma ra parvarand.ma 4 nafar bodim va ou az tamame an chizi ke mipendasht va mikhast va mitavanest...
-
21/5/2011
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 09:46
21/5/2011 parte1: kheyli ghamangize.kheyli ghamangize mercede.kheyliha chajiro mishnakhtan to birjand.kheyliha ke hata sare soozani alaghe dashtan vase khondan hatman mishnakhtanesh.maghazeye avalesh to bazare birjand bood.hatman yadete.ghadimi bood.migoft az pedaresh behesh reside.badan amad to khiyaboone...
-
20/5/2011
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 09:43
20/5/2011 parte1: 17 saleshe.hamghade mane va kamelan siyah ba moohahe ferferi.mohamado migam.onke marize.vaghi behet negah mikone ye hese agib peyda mikoni.engar hezarta khaheshe nadashtaro ghayem mikone toosh.barashoon vasayele naghashi gereftim ba toope vase footbal.ama mohamad emrooz az sob neshast ye gooshe va...
-
19/5/2011
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 09:42
az avale in safar har rooz say kardam etefagha va chizayi ke fekr mikardam va doost dashtamo mididamo mineveshtam va vaghean ham omidvar boodam va hastam ke ein etefagh baram edame dashte bashe.chon mitonam begam to ye sharayeti hastam ke daem ye chizaye shayad jadid ,shayad ajib,shayad ... nemidonam.ama midonam badha...
-
سلام
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 09:34
اما این منم مرسده نقشم اینجا سرو سامون دادن به نوشته های مهدیه ... فعلا تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که این وبلاگ رو بسازم و روز نوشته هاش رو که پر از پریشونی و نگرانی و تجربه های تازه است اینجا سر جمع کنم تا با هم بخونیم و باور نکنیم که چقدر دوره و اون سر دنیاست و تصور کنیم که خودشه که داره برامون تعریف می کنه...