روزنامه

روزنامه

ماییم و موج سودا
روزنامه

روزنامه

ماییم و موج سودا

43

روزهای اول در آن امارت مشکل چندانی نداشتیم . از آنجایی که اکثر دوستانی که آنجا بودند نامه ی ترک خاک پلیس ترکیه را داشتند بنابراین برای تردد در شهر مشکلی نبود . روزها را با آنها به سیاحت در اضمیر میپرداختیم و شبها هم در اتاق خودمان شامی تهیه میکردیم  و دور هم میخوردیم و حرف میزدیم . دوقولوهای ذبیح و دختر کوچکش سرگرمی خوبی بودند برای پر کردن اوقاتی که در اتاق بودیم و دیگر حرفی برای گفتن هم نداشتیم . بساط چایی و نقل قولهای شیرین خاله هم اکثرا به راه بود و آن همه صداقت و خلوص نیت ان خانم مسن همیشه مرا متاثر میکرد . پسرهای خواهر ذبیح بیشتر وقت خود را به بازی با هم سن و سالهای خود در امارت میگذراندند . روزهای اول که هنوز وعده ی قریب الوقوع کاظم در مورد حرکت هنوز داغ بود همه در یک حالت آماده باش همیشگی بودند . مدتی بود که کاظم گوشی تلفنش را جواب نمیداد واخبار و صحبتهایش از طریق سعید یا بقیه ی آدمهایی که در آنجا داشت نقل قول میشد . هر شب این وعده داده میشد که امشب کاظم در حال مذاکره با طرفهای اصلی هست برای حرکت و فردا زمان حرکت خواهد بود و ما هم با کوله و وسایل آماده میخوابیدیم که اگر فردا فرمان حرکت آمد تاخیری پیش نیاید و فردا که بیدار میشدیم خبری نبود . حتی برای بیرون رفتن از عمارت هم بسیار محتاط عمل میکردیم و سعی میکردیم از محل اقامتمان خیلی دور نشویم تا اگر به طور ناگهانی فراخوانده شدیم بتوانیم سریع برگردیم . اضمیر یک شهر ساحلی ترکیه هست که جزء شهرهای توریستی و تجاری محسوب میشود . ساحل اضمیر شامل دو بخش است . یک قسمت آن عمیق است و غیر قابل شنا کردن که عموما قایقهای برزگ سیاحتی هم به دلیل عمق زیاد ساحل میتوانند لب ساحل لنگر بیاندازند و این صحنه ای زیبا از آن قسمت از ساحل میسازد . انواع کشتیهای نه چندان بزرگ سیاحتی با شکل و فرمهای مختلف و رنگها و ترکیبهایی که در مجموع چهره ی مطلوبی به آن قسمت از شهر میدادند . بعضی از این قایقها با تعبیه ی دکوراسیون زیبا در شبهای زمستانی نقش رستورانهای دریایی را داشتند و عصرها و خصوصا شب محل اقامت توریستها برای گذراندند یک بعد از ظهر مطلوب و صرف شما شده بودند . کشتی های بزرگ باربری اما با فاصله ی معینی از ساحل لنگر انداخته بودند و اکثرا در انتظار نوبت برای تخلیه ی بارشان بودند . قسمت دیگر ساحل ماسه ای بود و کم عمق و مناسب برای شنا . در این قسمت شهر ساختمانهای کنار ساحل عموما هتلهایی بودند که بعضا تا فاصله ی خیلی نزدیک به ساحل هم پیشروی کرده بودند . این قسمت از شهر در کل مجلل تر بود و رستورانها و بارها و مراکز جذب توریست در حجم بیشتری در آن به چشم میخورد. در آن فصل سال به دلیل سردی هوا بازار این هتلها و بارها آنقدر گرم نبود اما به گفته ی بومیان آن منطقه در فصلهای گرم , فضای شهر کاملا متفاوت بود و تردد توریستها در خیابانهای ساحلی و در شهر چهره ی متفاوتی از آنجا میساخت . ترکیب شهر هم با همین توضیح به بخش قدیمی ساخت و جدید تفکیک میشد . تا جایی که من متوجه شدم منطقه ای که ما اقامت داشتیم شامل قدیمی ترین قسمتهای شهر بود . بازارها و ترکیب شهر تا حدودی همان شکل و شمایل قدیمی خود را حفظ کرده بود . بخش قدیمی ساز اضمیر در دامنه ی تپه ای بود که در امتداد آن خیابانها سربالایی میشد و خانه ها بر کناره ی تپه بنا شده بود و شهر بالا میرفت و به همین خاطر از بیشتر نقاط شهر این قسمت قدیمی نشین قابل رویت بود . مانند بسیاری از شهرهای توریستی دیگری که تا آن موقع دیده بودم یا بعدها موفق به دیدنشان شدم این دو بخش از شهر اصلا قابل مقایسه با هم از هیچ نظر نبودند . حتی در حالتی اغراق گونه شاید بتوان گفت که ساکنان این دو بخش از فرهنگهای نسبتا متفاوتی با هم نیز برخوردار بودند .  بعد از حدود یک هفته که هر روز با وعده های غیر واقعی سعید و آدمهای کاظم در حول و ولای حرکت بودیم کم کم دوباره داشت اعتراضها شروع میشد . باز داستان قبل شروع شده بود و هر روز دروغ و بهانه ی غیر قابل باوری از سمت آنها گفته میشد که باز ظاهرا داشت کاسه ی صبر ساکنان امارت را لبریز میکرد . دوباره بازار حدس و گمانها بالا گرفته بود . در یک هفته ی گذشته بیشتر بحثها و پیش بینی ها پیرامون شکل و اندازه و شرایط کشتی بود که قرار بود ما با آن برویم . یادم می آید وقتی در ساحل با بچه ها قدم میزدیم با دیدن هر قایق و کشتی شروع به گمانه زنی در مورد این میکردیم که چقدر کشتی ما میتواند شبیه این باشد .هر کس با توجه به شنیده ها و تجربه هایش نظری میداد . بیشتر صحبتها در این حول و حوش بود که چه چیزهایی ممکن است در کشتی لازم باشد و باید تهیه کنیم و در هر بار سیاحت در شهر سعی میکردیم بخشی از آنها را تهیه و به لوازممان اضافه کنیم . از شکلات گرفته تا مغز گردو و بادام و کپسولهای انرژی زا و قرصهای تقویتی و دیگر چیزهایی که در صحبتهای دیگران به نظرمان لازم به نظر میرسید . اما بعد یک هفته دوباره ظاهرا ساکنان امارت ناامید از این وعده های تکراری و دروغ که همیشه تکرار و تکرار میشد موضوع صحبتها و بحثهای خود را عوض کردند و دوباره بد گمانی ها قوت گرفت . هر چند بعد تمام چیزهایی که از کاظم دیده بودیم کسی به شکل کامل نمیتوانست به او اطمینان کند و همه تا حدودی به ماهیت نادرست این حرفها ایمان داشتیم اما در آن چند روز اول تلاش میکردیم این بد بینی را مخفی و چهره ی امیدواری به خودمان بگیریم . کم کم داشت بحث قاچاقچی های دیگر و راهها ی دیگر دوباره موضوع داغ تبدیل میشد و این اعتراضها طبیعتا به شکل مستقیم یا غیر مستقیم  به سعید و آدمهای کاظم که در امارت حضور داشتند میرسید تا جایی که که چند نفر از بچه ها تصمیم گرفتند از آنجا بروند و شانس و اقبالشان را در جای دیگری بیازمایند .تا اینکه  یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و خواستیم از امارت برای گردش خارج شویم درها را قفل دیدیم . علت را که جویا شدیم گفتند به دستور کاظم و سعید درها از این به بعد بسته است و کسی دیگر اجازه ی خارج شدن از امارت را ندارد . ظاهرا بحث رفتن آن تعداد از بچه ها که گفتم انقدر جدی شده بود که کاظم از ترس از دست دادن این مشتریانش دستور بستن درها را داده بود و این میتوانست عامل جدیدی باشد برای تشدید نارضایتی هایی که قبلا وجود داشت و الان رو به افزایش بود . 

نظرات 1 + ارسال نظر
خرید اینترنتی سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:04 ب.ظ http://javanbazar.com

سلام دوست و همکار عزیزم سایت بسیار خوب و عالی دارید
و اگر ازش پشتیبانی بیشتری کنید خیلی عالیتر میشه.
دوست عزیزم من مایل به تبادل لینک با شما هستم
همکار عزیزم در صورتی که با تبادل لینک موافق هستید حتما به سایت من که سایت خودتون هست تشریف بیاورید
و بگید با چه نامی لینکتون کنم و اگر مایل به تبادل لینک بودید من را با عنوان

خرید اینترنتی

لینک کنید.

هم اکنون سایت من (رتبه در گوگل 3) . خوشحال میشوم به سایت من یک سری بزنید و نظر زیبا تون را بگید

هم اکنون آمار روزانه سایت من بین 2000 تا 3000 هست.

http://javanbazar.com

منتظر نظر زیباتون هستم. یادت نره حتما بیا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد