روزنامه

روزنامه

ماییم و موج سودا
روزنامه

روزنامه

ماییم و موج سودا

تنفس

خاموشی

تقوای ما نیست

سکوت ِ آب

می‌تواند خشکی باشد و فریاد ِ عطش

سکوت ِ گندم

می‌تواند گرسنه‌گی باشد و غریو ِ پیروزمند ِ قحط

هم‌چنان که سکوت ِ آفتاب

ظلمات است ــ

اما سکوت ِ آدمی فقدان ِ جهان و خداست

غریو را

تصویر کن

عصر ِ مرا

در منحنی‌ تازیانه به نیش‌خط ِ رنج

هم‌سایه‌ی مرا

بیگانه با امید و خدا

و حرمت ِ ما را

که به دینار و درم برکشیده‌اند و فروخته

تمامی‌ِ الفاظ ِ جهان را در اختیار داشتیم و

آن نگفتیم

که به کار آید

چرا که تنها یک سخن

یک سخن در میانه نبود

"ــ آزادی"

ما نگفتیم

تو تصویرش کن  

                         -شاملو-


 

دوستان مهدی و اعظم رفقای با کلاس اروپایی ما رفتن رم حالشو ببرن 

اینو گذاشتم که یه کم نفس تازه کنید

نظرات 13 + ارسال نظر
لاله چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ق.ظ

سلام مهدی جان

خوبی؟
اعظم خوبه؟
...

ایشالا که هستید ...
گاهی با خودم فکر می کنم بهترین کار رو کردید که رفتید حتی اگر به حکم اجبار ...
موندن توی جایی که حتی بی خبر از همه اخبارشم که باشی باز یه چیزی روی دلت سنگینی می کنه یه عذاب هرروزه ست حتی اگه خودتو بزنی به اون راه ... به خواب خرگوشی ...
اینا رو نمیگم که فکر کنی دیگه امید جایی نداره ... چرا ... هنوز هم یه سوسوی حتی شده کم جون هست ... اما تا کی بتونه توی دل این قصه ها دووم بیاره، با خداست ...

لاله چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ق.ظ

کاش میتونستم بگم دقیقا چیه که داره توی این اوضاع آزارم میده ... مثل خوره ... باور کن معنیش رو دارم با تمام وجودم درک می کنم ... دارم می چشم که از درون ذره ذره خورده شدن برای چیزی یعنی چی ...
با این حال دارم سعی می کنم به روی این قصه های سیاه، رنگ بپاشم ... به سهم خودم ... دنیا پر از زیبایی هست ... دارم سعی می کنم اونا رو خوبتر ببینم و بیشتر به تصویر بکشمشون ... حتی ریز ... حتی ناچیز ...
با اینکه باز هم در نهایت نمیشه یه چیزایی رو ندید و از کنار یه چیزایی ساده گذشت ... با اینحال تمام تلاشم رو میکنم ...
شاید تنها چیز مهم اینه که هرجا هستی نور و روشنی رو زنده نگه داری ... چراغی در دست، چراغی در قلب، چراغی برابرم ... تا به جنگ تاریکی بریم ... هرچقدر هم سوسوی نوری که پاسش میداریم کم جون باشه ...
به قول عمو جواد یکی دونه میکاره، یکی آب میاره ... شرایطم بالاخره روزی مساعد میشه و ما سبز میشیم ...

AudioPhile چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ق.ظ http://greadia.com/product/category/14

سلام دوست عزیزم
خسته نباشید
از شما دعوت میکنم اگر طرفدار گوش دادن به موسیقی هستید حتما از وبسایت بنده دیدن کنید
در وبسایت خودم یک سری اسپیکر همراه فوق العاده جالب معرفی کردم که میتونید اونها رو شارژ کنید و هرجا که مایل بودید همراه خود ببرید و از کیفیت فوق العاده ی اونها لذت ببرید
این اسپیکر ها در تعداد خیلی محدودی موجود هستن بنابراین از شما دعوت میکنم اگر مایل هستید با اونها آشنا بشید کمی عجله کنید
منتظر شما هستم
موفق باشید و شاد
یا حق

سمیه چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ق.ظ

قلبم فشرده شد لاله جون
اینروزا یه عالمه فکر و حرف تو سرمه، به همه چیو هیچی فکر میکنم. ذهنم دیگه نمیکشه....

mehdi چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ

salam lale jan.mifahmam chi migi.hesiye ke hamamoon yek joori docharesh hastim.shayad natijeye sharayetiye ke to iran hast va shayadam kheyli amightar bashe dalilesh.ama mikham ye chizi behet begam.shayad begi badbinane ghezavat mikonam.ama az vaghti amadam inja mibinam hameye mardom be shekli naraziyan.donbale ye chizi migardan.gijan.nemitoonan khob tasmim begiran.ehsase tanhayi mikonan va sharayeteshono bad tarin sharayet midoonan.ye chizi bood ke kheyli mano ghafelgir kard ama man hes mikonam ke injoriye.vaghti to metro savari,vaghti miri mehmooni,vaghti ba kasi harf mizani hamishe in heso dari va behet elgha mishe.kheyli doost daram dar moredesh bahs konim.harki payast besmellah...

mehdi چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ

somayeeeeee jon.mage mehdi mirde ke to narat bashi.bego har kari dari khodam anjam midam.chera somayeee ghose bokhore akhe??????

سمیه شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ق.ظ

قربونت مهدی جان! غصه نیست یه جور سر و کله زدن و کلنجار رفتن با خودمه. دیوونه که شاخ و دم نداره
دیگه غیبتت طولانی شده هااااااااااااا، بیا دیگه

پویا چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ

الهی درد و بلای همه بخور تو سر من. وبلاگت عای شده مهدی...و خوندنی.

نرگس چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ

ای بابا چه مسافرت طولانی؟؟؟میبینم که خیلی خوش گذشته نمیخوای برگردی؟!!!!!!!!!

لاله جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ب.ظ

من سالهاست به این باور رسیدم که این نسل بشره که سردرگمه و جا و مکان هم نداره ...
میدونم که اونجا هم مدینه عاضله نیست اما بعضا فردیت آدما محترم تر شمرده میشه ...
من فقط خسته م از اینهمه سنگی که سر راهمه ... هرچند الان خیلی وقا به عینه دیدم که هر اتفاقی حکمتی داره و از هر مانعی میشه فرصتی ساخت ...
میدومک خیلی وقتا که دارم غرغر میکنم فقط دارم همرنگ جماعت میشم ... اما گاهی اوقات هم حقیقتا از چیزی که میتونستم باشم و نیستم دلخورم ...
خیلی وقتا هم وقتی خوب فکر میکنم میبینم اینا هکه یه مشت سرگرمی و بازی هستند .... چیزهایی برای گذران وقت ... چیزهایی برای فراموش کردن ... نفس بودن مهمه ... و شاید چطور بودن اصلا چیزی ورای تعاریفی هست که سالها به خورد خودمون دادیم ...

سمیه شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ

بمانیم تا کاری کنیم، نه این که کاری کنیم تا بمانیم.

«دکتر شریعتی»

جواد دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:29 ب.ظ http://www.javaad.blogsky.com/

معلومه که آدمیزاد نمیتونه و نباید راضی باشه مهدی جان. اگه این موجود دوپا از اون چیزی که بود راضی میشد الان همه داشتیم با برگی بر عورت دنبال گراز می دویدیم
این فی نفسه بد نیست. اما مشکل اینجاست که ما موضوع رو گم می کنیم. یعنی ما از خودمون و شرایطمون راضی نیستیم ولی فکر می کنیم این به خاطر اینه که ماشین آخرین سیستم نداریم، یا به خاطر اینه که لباس فلان مارک برای مهمونی نداشتیم و ..
بعد میدویم دنبال اونا. نرسیم روانی میشیم برسیم سرخورده. باز یه عده که مادی گرا نیستن کمبودشون رو جای دیگه می دونن. و همین قصه تکرار میشه. ولی انسان کمال گراست و این خصلت خوبیه اگه تو مسیر واقعی کمال ازش استفاده بشه

آردوینو شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ق.ظ



نفس راحت... شعر خوب... و آزادی تورا میفهمم..

و بر میگردم سراغ آردوینو

با بهترین امیدواری ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد